تحولات منطقه

اینکه زن و شوهری خودشان را وقف خدمت به مردم یک روستا کنند چیز کمی نیست. آن‌ها برای اهالی این روستا که بلوچ‌اند در این پنج سال خانه ساخته‌اند، به تحصیل بچه‌ها و بهداشت خانواده‌ها کمک کرده‌اند، برای تعدادی از زنان و مردان کارآفرینی کرده‌اند، در بحث درمان افراد نیازمند کارهای بزرگی انجام داده‌اند و ..

چند ساعت با زن و شوهری که خودشان را وقف یک روستا کرده‌اند / به زیبایی پِبرادوچ
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

اینکه زن و شوهری خودشان را وقف خدمت به مردم یک روستا کنند چیز کمی نیست. آن‌ها برای اهالی این روستا که بلوچ‌اند در این پنج سال خانه ساخته‌اند، به تحصیل بچه‌ها و بهداشت خانواده‌ها کمک کرده‌اند، برای تعدادی از زنان و مردان کارآفرینی کرده‌اند، در بحث درمان افراد نیازمند کارهای بزرگی انجام داده‌اند و ده‌ها کار ارزشمند دیگر.


با این حال اینکه بشنوی یکی از میهمانانت بگوید: من آرزویی ندارم چون وقتی آرزوی این خانواده‌ها برآورده می‌شود انگار آرزوی من برآورده شده است، فقط می‌توانی بگویی چه خوب! و از شنیدن این جمله لذت ببری. محمود مدرس تربتی و منیره سلیم، میهمانان این هفته صفحه مردم، آدم‌هایی هستند که همه زندگی آن‌ها عده‌ای آدم شده که مشکلاتشان کم نیست و اهالی روستایی در نزدیک مشهدند اما از من خواستند نامی از روستا نیاورم. این زن و شوهر سوزن‌دوزی بلوچی را در این روستا احیا و حتی برای فعالیت‌های خانم‌ها لوگویی با نام «پِبرادوچ» درست کرده‌اند. پِبرا یعنی زیبا و دوچ به معنای دوخت است.

تجربه‌ای که بعدها به کارم آمد
بنده محمود مدرس تربتی متولد۱۳۴۱ در روستای رودمعجن تربت‌حیدریه‌ام. استخدام دانشگاه آزاد بودم و از همان‌جا بازنشسته شدم. مدتی هم در مدارس سما مسئولیت داشتم. پس از اینکه از مدارس سما جدا شدم، از طرف دانشگاه، مدیریت دفتر مطالعات و پژوهش‌های حاشیه‌نشینی شهر مشهد به من سپرده شد. تفاهم‌نامه‌ این پروژه بین دانشگاه، استانداری و شهرداری مشهد به امضا رسیده بود. من یک سالی روی این تفاهم‌نامه متمرکز بودم و در جریان اجرایی کردن آن، چیزهایی درباره حاشیه شهر مشهد دریافتم که بعدها با بازنشسته شدنم به کارم آمد.

چیزهای فراوانی یاد گرفتم
بنده منیره سلیم، متولد ۱۳۴۷ در مشهدم. خانواده ما اصالتاً اهل کاشان هستند. مطالعه و خواندن کتاب همیشه یکی از ملزومات زندگی بنده از گذشته تا همین امروز بوده است. هر وقت خواستم به اقوام و آشنایان هدیه‌ای بدهم، آن هدیه کتاب بوده است. پس از گرفتن دیپلم، رشته شیمی را در دانشگاه خواندم و همان‌جا با همسرم آقای مدرسی آشنا شدم. زمانی که دانشجو بودم چون صاحب دو فرزند شدم، تحصیلاتم را رها کردم و پس از چهار سال دوباره وارد دانشگاه شدم، اما این بار برای تحصیل در رشته کامپیوتر. خواندن رشته کامپیوتر سبب شد کارم با آقای مدرس مشترک شود. از سال۱۳۸۱ با کمک دوستانم کلاس‌های کتاب‌خوانی را برای بانوان گذاشتیم، چون ذهنم درگیر مسئله سلامت مادر و کودک شده بود، به‌خصوص مادری که فرزند اولش را به دنیا می‌آورد و در این زمینه تجربه‌ای ندارد. آن جلسات که پس از مدتی یکی از عزیزان خواست به‌طور ثابت در خانه آن‌ها برگزار شود حالا ۱۸ساله شده و از رهگذر آن جلسات چیزهای فراوانی یاد گرفته‌ام.

گلخانه‌ باغ پدری و کارگرها
سلیم: در باغ پدری‌ام گلخانه‌ای داشتیم که نیاز به بازسازی داشت. سال۱۳۹۶ که آقای مدرس بازنشسته شد، سراغ گلخانه رفتیم. برای انجام برخی کارها قاعدتاً به کارگر هم نیاز داشتیم. یادم هست وقتی برای نخستین بار برای کار در گلخانه تعدادی کارگر از سرگذر با خودمان به باغ بردیم متوجه وضعیت کارگرها شدیم. چند نوبت دیگر هم برای کارها به کارگر نیاز داشتیم و مجبور بودیم کارگر خانم هم ببریم و بعضی از آن‌ها با بچه آمده بودند. از نظر مالی وضعیت خوبی نداشتند و این سبب کنجکاوی ما شد. از یکی از آن‌ها شماره و آدرس گرفتیم تا به دیدنشان برویم و همین کار را انجام دادیم. آن رفتن سبب شد تا همین امروز در آن روستا ماندگار شویم. وقتی وارد روستا شدیم متوجه شدیم روستا نه مدرسه دارد، نه خانه بهداشت و... احساس کردیم به سهم خودمان باید برای برطرف کردن کمبودها و مشکلات مردم قدمی برداریم.

۱۰ شناسنامه ۱۰خانواده
سلیم: چون من پیش از این تجربه کار کتاب‌خوانی با دوستانم را داشتم، فکر کردم باید آن تجربه را در روستا هم پیاده کنم. نخستین کاری که کردم این بود خانم‌ها را متوجه کنم اگر قرار است مادر شوند، باید مادر باسوادی باشند تا بتوانند کودکان بهتری تربیت کنند. کارمان را با سوادآموزی به کسانی که سواد نداشتند در چند مقطع شروع کردیم. در مسجد روستا کلاس‌های سوادآموزی برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان بازمانده از تحصیل برگزار کردیم.در مورد تحصیل بچه‌ها که حدود۲۲۰دانش‌آموز می‌شوند ابتدا با کمک دوستان خیّر کمک‌هایی را به مدرسه اهدا می‌کردیم که در روستای دیگری است و بچه‌ها به آنجا ‌می‌روند. کمک‌ها از طریق مدرسه به دست دانش‌آموزان می‌رسید اما پس از مدتی تصمیم گرفتیم روش کار را تغییر دهیم. سعی کردیم کاری کنیم که بچه‌ها به‌خاطر مشکلات مالی که متأسفانه امروز در همه جا وجود دارد از تحصیل بازنمانند، برای همین تصمیم گرفتیم هزینه تحصیل را برای بچه‌ها کم کنیم. این کار با اهدای کیف، کفش، نوشت‌افزار و... به آن‌ها اتفاق افتاد. مدتی که گذشت با خودمان فکر کردیم شاید مجانی دادن نوشت‌افزار و دیگر امکانات به بچه‌ها بازخورد خوبی نداشته باشد، برای همین تصمیم گرفتیم همین امکانات را با مبلغ بسیار کم در اختیار خانواده‌ها بگذاریم، مثلاً دفتری را که ۱۵هزار تومان قیمت دارد به مبلغ ۲ یا۳هزار تومان در اختیار خانواده‌ها قرار می‌دهیم. در حال حاضر خانواده‌ها از این نظر مشکلی ندارند، هر چند حتی اگر کسی پول برای خرید این اجناس را هم نداشته باشد و ما مطمئن شده باشیم، نوشت‌افزار و دیگر چیزها را مجانی در اختیار خانواده‌اش قرار می‌دهیم تا از تحصیل بازنماند.
برای ما بحث معیشت روزانه تعدادی از خانواده‌ها که ضعیف‌تر هستند بسیار مهم بود. تصمیم گرفتیم با کمک دوستان به آن‌هایی که مشکل دارند کمک کنیم. در این مورد هم با مغازه‌داران محل هماهنگی انجام دادیم تا حدود ۵۰ خانواده را که هیچ یارانه‌ای دریافت نمی‌کنند و اوراق هویتی ندارند مشکلی نداشته باشند و از این مغازه‌ها خرید کنند. برای بحث نان هم برای تعدادی از خانواده‌ها روزانه سهمیه نان در نظر گرفتیم. یکی از مشکلات دیگری که تعدادی از خانواده‌ها با آن دست به گریبان هستند بحث اوراق هویتی و شناسنامه است. خوشبختانه با ارتباطی که با دبیرخانه ساماندهی اتباع داریم با کارهای انجام شده حدود ۱۰ خانواده صاحب شناسنامه شده‌اند و ۷۰دختر و پسر توانسته‌اند در مدرسه نام‌نویسی کنند و بی‌سواد نمانند. برای بحث شناسنامه با رایزنی‌هایی که داشتیم معاون ثبت احوال استان لطف کردند و به روستا آمدند. معاون دادستان، خانم عابدین‌زاده یک روز برای بررسی موضوع و مشکلات مردم به روستا آمدند. ما سعی کردیم در یک جغرافیای مشخص مسائل و مشکلات را پیگیری کنیم و شاید از این نظر یک الگوی خوب برای آن‌هایی باشد که می‌خواهند کار خیر انجام دهند.

چند ساعت با زن و شوهری که خودشان را وقف یک روستا کرده‌اند / به زیبایی پِبرادوچ


ساخت ۱۰ سرپناه
سلیم: پس از مدتی فعالیت در روستا متوجه شدیم تعدادی از خانم‌ها که برای کار به مزارع ‌می‌روند، باید بچه‌های کوچک‌ترشان را به بچه‌های بزرگ‌ترشان بسپارند، برای همین فکر کردیم در این بخش هم به خانم‌ها کمک کنیم تا به جای رفتن و کار کردن در مزارع، در خانه و در کنار فرزندانشان کار کنند.
 در این ماجرا خانم مژگان غلامی تعدادی دستگاه فرت‌بافی یا همان پارچه تهیه کرد و در اختیار خانم‌ها قرار گرفت، اما مدتی که گذشت متوجه شدیم طرح بازدهی لازم را ندارد. متوجه شدیم آن‌ها مجبورند دوباره برای کار به مزارع بروند، برای همین به فکر افتادیم از هنر خود خانم‌ها که همان سوزن‌دوزی بلوچ است کمک بگیریم تا برای آن‌ها ایجاد درآمدی پایدار شود. از طرفی به این نکته پی برده بودیم که خانم‌های بلوچ اصولاً سوزن‌دوزی بلوچی را به عنوان یک هنر آبا و اجدادی خودشان دوست دارند.
 در شروع کار مواد موردنیاز خانم‌ها خریداری شد و در اختیار آن‌ها قرار گرفت و از طرفی به این کار نداشتیم که خانم‌ها چه چیزی تولید می‌کنند. اما بعد رفتیم به سمت اینکه تولیدات کاربردی و امروزی شود که به کار غیربلوچ‌ها هم بیا��د. در این میان بنده مجوز مشاغل خانگی را گرفتم، چون دوست داشتم کاری که می‌کنم اصولی و قانونی باشد. خدا را شکر بیش از ۶۰ نفر در این بخش فعال شدند. در این چند سالی که در روستا فعالیت می‌کنیم با کمک دوستان خوبی که داریم بیش از ۱۰خانه برای اهالی ساخته شده است. قاعده کار به این صورت بوده که خانواده با هر سختی توانسته برای خودش زمینی خریداری کند اما پول ساخت نداشته است و ما خانه را ساخته‌ایم. در ساخت این خانه‌ها سعی کردیم هر خانه دست‌کم یک پنجره داشته باشد تا هم خیلی دلگیر نباشد و هم تهویه بهتری داشته باشد. چیزی که در بسیاری از خانه‌های روستا رعایت نمی‌شد، چون با وجود مشکلات اقتصادی که همه با آن دست به گریبانیم اینجا بعضی از خانواده‌ها اگر با قرض و زحمت زیاد برای خودشان چهاردیواری می‌ساختند خانه ساخته شده پنجره‌ای نداشت و این تهویه نامناسب خانه‌ها می‌توانست زمینه‌ای باشد برای بیماری‌های قلبی و عروقی. نبود تهویه مناسب در خانه‌ها سبب می‌شد اگر کسی این بیماری‌ها را داشت بیماری‌اش تشدید شود. در این بخش سعی کردیم زیاد تبلیغ کنیم و پیامدهای این کار را به خانواده‌ها بازگو کنیم. غیر از ساخت خانه تا به حال برای بیش از ۴۰خانواده آبگرمکن خریداری شده و برای بیش از ۷۰آشپزخانه سینک ظرف‌شویی تهیه کرده‌ایم.

چند ساعت با زن و شوهری که خودشان را وقف یک روستا کرده‌اند / به زیبایی پِبرادوچ


فکری برای ضایعات کشاورزی
مدرس: یک روز چند نفر از اهالی روستا به بنده مراجعه کردند. این افراد شلنگ‌های استفاده شده در مزارع را پس از پایان فصل برداشت محصول جمع می‌کنند و به عنوان مواد بازیافتی و ضایعات می‌فروشند. پیشنهادشان این بود کمک کنیم پس از جمع کردن شیلنگ‌ها روی این ضایعات کارهایی انجام بدهند تا مجبور نباشند به صورت خام و کثیف بفروشند. پیشنهاد آن‌ها این بود شیلنگ‌ها پس از خرد کردن، شست‌وشو و تمیز کردن فروخته شوند. با اینکه در این زمینه تجربه نداشتم، اما با توجه به صحبت‌های انجام شده دستگاه خردکن و خشک‌کن برای ضایعات مزارع را خریداری کردم. اکنون حدود ۲۰خانواده در این بخش مشغول به کار شده‌اند. در حال حاضر هر سال چند تن شیلنگ پس از جمع‌آوری، شست‌وشو و خرد می‌شود و بعد به فروش می‌رسد. این حرکت ما زمینه‌ای شد که چند نفر از اهالی به‌طورمستقل دنبال کار بروند و آن‌ها هم کارگاه ایجاد کنند. در ادامه کار، دستگاه گرانول هم خریداری شده که در آینده کار خواهد کرد. پس از اینکه دستگاه گرانول راه بیفتد، می‌تواند برای چند نفر دیگر ایجاد شغل کند. ما در این بخش پروانه لازم را گرفته‌ایم چون دوست داریم هر کاری انجام می‌دهیم اصولی و قانونی باشد.

۲۷۰ عملی که انجام شد
مدرس:خوشبختانه در این سال‌ها دوستان خوبی پیدا کرده‌ایم که از دل و جان برای خانواده‌ها کار می‌کنند. مثلاً در بخش دندانپزشکی، دکتر کریمی دندانپزشک و دکتر ظریف دندانساز به شکل بسیار خوبی در کنار ما بوده و هستند. دکتر هاشم‌زاده هم هر شنبه پذیرای بیمارانی هستند که معرفی می‌کنیم. خانواده دکتر کراچیان کارت‌های تخفیفی را به ما داده‌اند تا در اختیار خانواده‌ها برای مراجعه به درمانگاه حجتیه قرار دهیم و آنجا موارد مختلف درمانی انجام می‌شود. در حوزه چشم‌پزشکی هم بیمارستان بینا و دکتر اسماعیلی خیلی به ما کمک می‌کنند. در بیمارستان خاتم‌الانبیا(ص) هم دکتر فلاح و برخی دیگر از دوستان چشم‌پزشک یاریگر ما هستند و اگر درست خاطرم مانده باشد هفت بچه دارای انحراف چشم را در بینا و خاتم‌الانبیا(ص) عمل کرده‌ایم. از پنج سال پیش تاکنون حدود ۲۷۵ عمل جراحی انجام شده که عبارت بوده‌اند از جراحی سنگ کلیه، کیسه‌صفرا، آب‌مروارید و... هزینه‌های این عمل‌ها توسط دوستان خوب و با همراهی بیمارستان‌ها پرداخت شده است. خانم حسامی از دوستان خوب ما مرتب از طریق اینترنت برای خانواده‌ها وقت بیمارستان و یا دکتر می‌گیرد تا خانواده‌ها بتوانند راحت‌تر به پزشک دسترسی داشته باشند و در شهر سرگردان نشوند.
بسیاری از دوستان ما که کاش می‌شد نام تک‌تک آن‌ها را آورد، کمک کردن به دیگران و خوشحال کردن افراد بخشی از زندگی آن‌ها شده و به نظرم این اتفاق مهمی است که باید به آن توجه کرد.
پس از مدتی حضور در روستا متوجه شدیم خانواده‌ها گاهی برای یک سرماخوردگی ساده مجبورند با مشکلات خاصی که دارند از روستا خارج شوند و خودشان را به شهر برسانند. برای همین به کمک حاج آقا خاکساری، از دوستان خیّر ماهیانه مبلغی دارو خریداری می‌شود و بخشی از داروهای روتین و بخشی از تقویتی‌های موردنیاز خانواده‌ها را تأمین می‌کنیم. در حال حاضر بنده در ملک شخصی خودم دارم اتاقی را آماده می‌کنم تا در هفته چند روزی از مرکز بهداشت تشریف بیاورند و نیاز نباشد خانم‌ها برای کارهای خودشان به روستای مجاور بروند. برنامه ما برای آینده این است که مشکل خانه بهداشت با ساخت بنایی مجزا حل شود. وجود داروخانه سبب شده مراجعه به پزشک برای بیماری‌های معمولی کم شود. غیر از داروهای روتین، کلسیم، مولتی ویتامین، آهن، فولیک اسید و... جزو تقویتی‌هایی است که همیشه موجود داریم و در اختیار خانواده‌ها قرار می‌دهیم.

چند ساعت با زن و شوهری که خودشان را وقف یک روستا کرده‌اند / به زیبایی پِبرادوچ


حس خوب من
 سلیم: هر روز که پس از کارهای سخت و روز پرمشغله به خانه برمی‌گردم فکر می‌کنم‌ امشب چند نفر با خیال راحت می‌خوابند، چند نفر مشکلشان حل شد و این سبب می‌شود من هم آن شب راحت‌تر بخوابم. هر وقت حس خوبی به دیگران می‌دهم چند برابر آن به خودم برمی‌گردد و از این بابت خیلی خوشحالم.

از دوستانمان کمک گرفتیم
مدرس: تجربه‌ای که بنده در حاشیه شهر داشتم همراه با تجربه‌ای که از رهگذر اداره مدارس بدست آورده بودم و علاقه فراوان همسرم خانم سلیم که همیشه دوست داشته برای دیگران کاری بکند تا برای خودش، سبب شد نتوانیم از کنار روستا و مشکلات مردم به‌راحتی بگذریم.
 تجربه‌هایی که داشتیم موجب شد مسائل روستا را همه‌جانبه ببینیم نه در یک بخش. در همان شروع کار تصمیم گرفتیم برای کمک به مردم روستا از دوستان خوبی که داریم هم کمک بگیریم. مثلاً یکی از دوستان خانواده ما یعنی خانم غلامی با ما همراه شد و چند باری به روستا آمد و آنجا بود که متوجه شدیم روستا ظرفیت‌های خوبی دارد اما کسی به آن نپرداخته است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حبیب ۱۴:۱۴ - ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
    0 0
    با سلام. ایشان خیلی انسان ها ی مهربان و دلسوزی هستند. و برای مردم مستضعف مثل پدر و مادر هستند. ان شاء الله در زندگی خود موفق و پیروز باشند